بازسازی سه بعدی مجسمه مصری داریوش بزرگ

پیشکش ملت مصر به فرعون پارسی

تصویری خیالی از کاخ های شوش
(مکان اکتشاف مجسمه درایران)

تصویری خیالی از کاخ های شوش
(مکان اکتشاف مجسمه درایران)

تصویری خیالی از کاخ های شوش
(مکان اکتشاف مجسمه درایران)

کشف تندیس مصری داریوش بزرگ در شوش ، یکی از مهم‌ترین رخدادهای باستان‌شناسی در دهه ۱۹۷۰ میلادی بود که نور تازه‌ای بر حاکمیت ایران بر مصر در دوره ی هخامنشی افکند. این تندیس سنگی در دسامبر سال ۱۹۷۲ میلادی (برابر با سال ۱۳۵۱ شمسی) توسط یک تیم باستان‌شناسی مشترک ایرانی-فرانسوی به سرپرستی آقای  ژان پرو در محوطه باستانی شوش، واقع در استان خوزستان، کشف شد. درست مقابل یکی از دروازه های ورودی کاخ های داریوش بزرگ در شوش .  در محلی که  در پایین آپادانا ی شوش و در سمت شرقی آن قرار داشت. 

در آغاز فقط پایه مجسمه و بخشی از پاهای مجسمه و تنها تا زانو ی آن یافت شد . انتظار می‌رفت که با توجه به ابعاد مجسمه ، تکه های آن چندان از  آن محل دور نشده باشند .
و واقعا همین طور هم بود . اندکی بعد بخش بزرگی از بخش بالایی تا سینه ی مجسمه به صورت یکپارچه یافت شد . اما تلاش ها برای یافتن سر مجسمه تا کنون ناکام مانده است.

با وجود اینکه این اثر در هنگام کشف، در وضعیتی آسیب‌دیده و بدون سر و بالاتنه پیدا شده بود ، اما عظمت آن  از همان آغاز کاملاً آشکار بود.

تندیس داریوش شاه در موزه ملی ایران

اکنون آنچه که از  تنه ی تندیس باقی‌مانده ،  تا ارتفاع ۲ متر و ۴۶ سانتی‌متر میرسد . کاوشگران در شوش نشانه‌هایی از وجود مجسمه دیگری در سمت شمالی دروازه نیز یافتند، اما تنها چند قطعه از آن باقی مانده بود. وضعیت خاص کشف تندیس، یعنی قرار گرفتن پایه آن به سمت بالا، این گمان را تقویت کرد که سر آن در اثر جابجایی یا در نتیجه حمله نیروهای اسکندر مقدونی به شوش، به صورت عمدی شکسته شده است.  اما اخیرا این نظریه مطرح شده که مجسمه در اثر ریختن آوار دیوار پشت آن و در نتیجه فشار ناشی از آن شکسته شده است. به این نظریه این ایراد وارد است که سر مجسمه چه شده است ؟ زیرا اگر مجسمه  در اثر فرسایش یا زلزله و به خاطر ریختن آوار دیوار پشت آن ، شکسته باشد ،سر مجسمه نیز مانند بالا تنه ی آن ، نباید چندان از جای فعلی دور شده باشد . ولی تا کنون هیچ نشانی از سر مجسمه یافت نشده است .

این تندیس باشکوه، در حال حاضر در قلب پایتخت ایران، در موزه ملی ایران (موزه ایران باستان) نگهداری می‌شود. بازدیدکنندگان می‌توانند این اثر را در تالار دوره هخامنشی، که به نمایش اشیای مهمی از این دوره مانند ریتون زرین، سرستون‌های تخت جمشید و پلکان‌های سنگی می‌پردازد، مشاهده کنند. موزه ملی ایران، این تندیس را به عنوان یکی از مهم‌ترین جاذبه‌های خود معرفی می‌کند.

در سفیروت چه کاری انجام شده است؟

همان‌طور که اشاره شد، نبودِ سرِ مجسمه‌ی داریوش یکی از بزرگ‌ترین حسرت‌ها و چالش‌ها برای باستان‌شناسان، علاقه‌مندان و حتی بازدیدکنندگان این اثر ارزشمند است. این کمبود بلافاصله پرسشی مهم را در ذهن هر بیننده برمی‌انگیزد:
«این پیکره‌ی باشکوهِ شکسته، در روزگاری که سرش بر جای خود بود، چه هیبتی داشته است؟»

این دغدغه در سال ۱۳۹۸، زمانی که در موزه ملی ایران از نزدیک مجسمه را تماشا می‌کردم، عمیقاً بر دلم نشست. گویی خودِ داریوش بزرگ از من می‌خواست که سرِ گمشده‌اش را به پیکر او بازگردانم. اما بیم از جزئیات ظریف و حساسیت‌های این اثر فاخر، اجرای چنین پروژه‌ای را تا خرداد ۱۴۰۳ به تأخیر انداخت.

پس از پایان پروژه شاهپور و تجربه‌ی کار روی ریزه‌کاری‌های آن نقش‌نگاره ی پر شکوه ، به خودم این جسارت را دادم که به سراغ مجسمه‌ی داریوش بروم. نخستین هدفم بازگرداندن سرِ مجسمه بود. اما پرسش اساسی این بود: سر او چه شکلی داشته است؟

از روی کم‌تجربگی و شتاب‌زدگی، بی‌آنکه پژوهش دقیقی انجام دهم، ملاک را نقش‌برجسته‌ی بیستون قرار دادم. به‌گمانم (که بعدها دریافتم خطا بود) این پیکره در سال‌های آغازین سلطنت داریوش ساخته شده است و بنابراین چهره‌ی او باید شبیه همان نقش برجسته ی  بیستون باشد. از همین رو نیم‌رخ آن نگاره را مبنا گرفتم تا بر اساس آن، سرِ مجسمه‌ی مصری داریوش را بازسازی کنم.

چهره داریوش بزرگ در نگاره ی بیستون

اما در حین کار و پس از سنجش دقیق ابعاد اثر و طیِ ماه ها تحقیق‌ و جست و جو، به واسطه‌ی معاونت محترم موزه ملی ایران با جناب دکتر شاهرخ رزمجو آشنا شدم و تازه به خطاهای متعدد نسخه‌ی دیجیتال خودم پی بردم. من که در پیِ نقش‌بندیِ دقیقِ کتیبه‌های هیروگلیف، پارسیِ باستان، بابلی و ایلامی بر روی نسخه‌ی دیجیتال بودم و برای همین از دکتر رزمجو راهنمایی خواستم، متوجه شدم ایشان مقاله‌ی بسیار روشنگرانه‌ای درباره ی بازسازی مجسمه دارند. با مطالعه‌ی آن دریافتم که دست کم یک نسخه‌ ی کوچک‌تر (با ارتفاع حدود ۲۰ تا ۲۲ سانتی‌متر) از مجسمه‌ی داریوش وجود داشته و یک قطعه‌ی شکسته از آن در موزه‌ی ملی ایران نگهداری می‌شود. دکتر رزمجو با تطبیقِ تندیسِ بزرگِ مصریِ داریوش، آن قطعه از نسخه‌ی کوچک و نیز قطعه‌ای دیگر از صورتِ مجسمه‌ای که به نظر می‌رسد آن هم متعلق به داریوش بزرگ است و در موزه‌ی لوور نگهداری می‌شود، تصویری از شمایلِ احتمالیِ بخشِ شکسته‌ی تندیسِ مصریِ داریوش ارائه کرده‌اند؛ تصویری که به جرأت می‌توان آن را نزدیک‌ترین بازسازی به هیبتِ واقعیِ تندیس مصری داریوش بزرگ دانست.

با نگاه به تصویر ارائه شده در مقاله ی دکتر شاهرخ رزمجو دریافتم که  قطعا چهره‌ی داریوش در مجسمه مصری ، بیشترین شباهت را به نقش‌برجسته‌ی معروف «بارعام» را داشته است. اما نکته‌ای مهم‌تر وجود داشت: «در دستان داریوش بزرگ برخلاف کلیشه های نقش بارعام ، نه گل بوده ، نه عصا و نه هیچ چیز دیگر.» این موضوع را دکتر رزمجو به من یادآوری کردند و توضیح دادند که تنها ممکن است که «استوانه‌های شفابخشِ فراعنه» در دستان داریوش قرار داشته باشد. مشابه تندیس‌های فراعنه در مصر .

هنگام پیکرتراشی ، خودم هم به این نکته رسیدم؛ زیرا هر بار که گل لوتوس یا عصای فراعنه را در دستان داریوش قرار می‌دادم، ادامه‌ی آن با شمشیری که بر کمر بسته بود تداخل پیدا می‌کرد و مجبور می شدم آن هارا کمی کج کنم.

رو هم رفته به این نتیجه رسیدم کار را دوباره از نو آغاز کنم؛ شاید برای بار چهارم یا حتی پنجم. و سر انجام فرمان شاه شاهان را به سرانجام رساندم . باشد که از فرزند خود خشنود باشد.

تمام مراحل در نرم‌افزار Cinema 4D و با ترکیب چندین روش مختلف مدلسازی (NURBS، Voxel، Sculpting و …) انجام گرفت. در پروژه‌ی بازسازی تندیس مصری داریوش بزرگ، هدف من تنها بازگرداندن سر به پیکره نبود؛ بلکه می‌خواستم نتیجه بیشترین مطابقت را با اصلِ تاریخی داشته باشد. این سطح از دقت با تکیه بر یک روش مدلسازی میسر نمی‌شد، و Cinema 4D امکان استفاده‌ی هم‌زمان از این روش‌ها را در اختیارم گذاشت تا نیاز به جابه‌جایی میان نرم‌افزارهای مختلف به حداقل برسد.

ارزشمندترین بخش کار، بازتراشی کتیبه‌های مجسمه بود. تمام خطوط و حروف به‌صورت دیجیتال تراشیده شدند: ابتدا همه‌ی کتیبه‌ها را بازنویسی وکتوری کردم، سپس آن‌ها را به فضای سه‌بعدی وارد کرده و به‌وسیله‌ی عملیات حجمی (Boolean Subtraction) روی بدنه‌ی مجسمه حکاکی نمودم.

گام نخست، کتیبه‌ی پارسی باستان بود که در کنار دست راست مجسمه و بر روی دو نوار از چین‌های لباس در سمت داخلی حک شده است. نوار اول از زیر شمشیر آغاز می‌شود و تا پایین لباس امتداد دارد؛ نوار دوم از زیر آستین دست راست شروع شده و تا پایین ادامه می‌یابد. دو نوار دیگر نیز به همین ترتیب قرار گرفته‌اند: کتیبه‌ی ایلامی بر نوار سوم و کتیبه‌ی بابلی نو بر نوار چهارم نقش بسته است. از آنجا که کمی با پارسی باستان آشنایی داشتم و منابع خوانش و ترجمه‌اش به‌راحتی در دسترس بود، وکتورسازی آن ظرف یک روز به پایان رسید.

اما این تازه آغاز مشکلات کار بود. من پروژه را از اواسط خرداد ۱۴۰۳ شروع کردم و تا اواسط تیر، ساخت نسخه‌ی نخست مجسمه (بر مبنای چهره‌ی داریوش در نقش‌نگاره‌ی بیستون) به پایان رسیده بود؛ تنها مرحله‌ی باقی‌مانده حکاکی کتیبه‌ها بود.

همان‌طور که اشاره کردم، برنامه این بود که فایل‌های وکتور دقیق کتیبه‌ها را بسازم و سپس حجم سه‌بعدی آن‌ها را از بدنه‌ی مجسمه کم کنم. بنابراین نخستین گام، بازسازی وکتور تمام کتیبه‌ها بود. در ذهنم چنین تصور می‌کردم: برای هیروگلیف منابع فراوانی وجود دارد؛ برای بابلی و ایلامی هم کافی است مانند پارسی باستان، جدول الفبای آن‌ها را پیدا کنم.

مبنای کارم مقاله‌ی فرانسوآ والا با عنوان LA TRIPLE INSCRIPTION CUNÉIFORME DE LA STATUE DE DARIUS Ier (DSab) بود. در این مقاله، خوانش کتیبه‌ها ی میخی ، از طریق علائم آوانگاری ارائه شده بود، اما متن کاملِ رونوشت کتیبه‌ها موجود نبود. بنابراین با فرض ساده‌انگارانه‌ی خودم فکر می‌کردم کافی است جدول الفبا را داشته باشم و حروف را یک‌به‌یک جای‌گذاری کنم. تازه هنوز به کتیبه های هیروگلیف اصلا فکر نکرده بودم . 

همان‌طور که پیش‌تر گفتم، کارم را با کتیبه‌ی پارسی باستان آغاز کردم و توانستم تنها در یک روز آن را به‌صورت کامل به متن وکتور تبدیل کنم. اما مشکلات واقعی از فردای آن روز و با شروع کار روی کتیبه‌ی ایلامی آغاز شد.

چالش‌های کتیبه ها

برخلاف پارسی باستان، منابع چندانی برای متن‌های ایلامی و بابلی وجود نداشت. هیچ جدول الفبای ساده‌ای در دسترس نبود و بخش‌هایی از کتیبه‌ها نیز به‌دلیل شکستگی یا فرسایش، خوانایی خود را از دست داده بودند. به‌خصوص کتیبه‌های ایلامی و بابلی که هرکدام در فضای محدود و فشرده‌ی یک نوار لباس نوشته شده‌اند. روشن بود که این کار بدون کمک یک متخصص ممکن نیست.

بعد از ناامیدی از یافتن منابع ایلامی، سراغ کتیبه‌ی بابلی رفتم. اما آنجا هم با مشکل دیگری مواجه شدم: الفبای بابلی در دوره‌های مختلف متفاوت بوده و کتیبه‌های دوران هخامنشی با نمونه‌های قدیمی‌تر بابل فرق داشتند.

پس به سراغ هیروگلیف رفتم به امید ساده‌تر بودن کار، اما با دشواری بزرگ‌تری روبه‌رو شدم. دبیره های هیروگلیف‌ها تقریباً بی‌شمارند و بدون داشتن یک رونوشت دقیق هیچ راهی برای بازسازی وجود نداشت. حتی ترجمه‌های موجود نیز در عمل کمکی نمی‌کردند. این بن‌بست بیش از سه هفته ادامه پیدا کرد.

راه‌حل‌ها

برای یافتن راهی تازه به موزه‌ی ملی ایران رفتم. هرچند در آن روز دیر رسیدم و پژوهشگران حضور نداشتند، اما توانستم تا جای ممکن از کتیبه‌ها عکسبرداری کنم. کمی بعد، از طریق خواهرم به آقای سینا عباسلو معرفی شدم و ایشان دبیره‌های ایلامی را در اختیارم گذاشتند. به این ترتیب توانستم وکتور کتیبه‌ی ایلامی را بازسازی کنم.

برای بابلی دست به ابتکار زدم. مقاله‌ای یافتم که آوانوشت کتیبه‌ی خشایارشا در وان (ترکیه) را منتشر کرده بود؛ کتیبه‌ای که خط‌به‌خط با متن اصلی مطابقت داشت. در کنار آن، عکس باکیفیت همین کتیبه در ویکی‌پدیا موجود بود. با تطبیق این دو منبع توانستم جدول الفبای بابلی نوِ دوران هخامنشی را برای خودم استخراج کنم؛ چیزی که در منابع و کتاب‌های دیگر نیافتم. در نهایت متن بابلی روی مجسمه را هم بازنویسی و وکتور کردم.

اما مشکل اصلی همچنان هیروگلیف‌ها بودند. روی این تندیس پنج کتیبه‌ی هیروگلیف وجود دارد:
۱. در جلوی پایه و پشت پایه‌ی سمت راست پایه ،
۲.در جلوی پایه و پشت پایه‌ی سمت راست پایه،
۳. در بالای پایه، جلوی پای راست داریوش،
۴. بر روی بندهای کمربند،
۵. و طولانی‌ترین کتیبه، بر روی چهار نوار چین لباس در سمت چپ داریوش؛ درست در قرینه‌ی کتیبه‌های پارسی باستان، ایلامی و بابلی. 

بار دیگر به موزه رفتم و این بار با راهنمایی معاونت محترم موزه، به منبعی دست یافتم که خوانش کتیبه‌های هیروگلیف را داشت و خوشبختانه در کتابخانه‌ی موزه موجود بود. با این وجود، باز هم به دلیل تعدد علائم، بازسازی به‌سادگی ممکن نبود.

نقطه‌ی عطف

در همین زمان، از طریق معاونت محترم موزه ملی و به لطف ایشان به دکتر شاهرخ رزمجو معرفی شدم و مکاتباتی با ایمیل با ایشان داشتم. دکتر رزمجو نه تنها مرا به منابع مهمی راهنمایی کردند، بلکه ایرادهای نسخه‌ی اولیه‌ی مجسمه‌ام را نیز گوشزد نمودند. مهم‌ترین نکته این بود که سر مجسمه را بر اساس نیم‌رخ نقش بیستون طراحی کرده بودم، در حالی که همانطور که اشاره شد طبق پژوهش ایشان، چهره‌ی داریوش در این تندیس باید با صورت او در نقش «بارعام» مطابقت داشته باشد.

به لطف ایشان با منابع تازه‌ای آشنا شدم، از جمله کتاب «کاخ‌های داریوش در شوش» که هم خوانش کتیبه‌های هیروگلیف را دربرداشت و هم نقشه‌های دقیق (بلوپرینت) مجسمه از چهار زاویه (جلو راست چپ و پشت ) . این منابع کمک کردند تا مدل‌سازی مجسمه را با بیشترین دقت و انطباق انجام دهم.

تکمیل

وقتی همه‌ی کتیبه‌ها آماده شدند، آن‌ها را به‌سادگی از طریق ابزار Extrude به فضای سه‌بعدی تبدیل کردم و با عملیات حجمی، متن‌ها روی بدنه‌ی مجسمه نقش بستند. برای نقوش پایه‌ی مجسمه و تصویر ملل نیز از همین روش استفاده کردم. سرانجام، در اواخر مهرماه ۱۴۰۳ کار بازسازی دیجیتال تندیس مصری داریوش بزرگ به پایان رسید. یعنی چیزی حدود 4 ماه . 

چرا این مجسمه این قدر مهم است ؟

۱- تنها تندیس سلطنتی بزرگ باقی‌مانده از دوران هخامنشیان

این تندیس، تنها مجسمه‌ی تقریباً کامل و بزرگ به‌جا مانده از زمان هخامنشی است که تاکنون شناسایی و کشف شده. البته قطعاتی از مجسمه‌های بزرگ یا کوچک دیگر از آن دوران پیدا شده، اما هیچ‌کدام کامل یا یکپارچه نیستند. بنابراین تصویر ما از مجسمه‌های هخامنشی بیشتر بر اساس نقش‌برجسته‌ها و نگاره‌های سنگی محدود آن دوران شکل گرفته است. از همین رو، تندیس مصری داریوش بزرگ نه تنها برای ایرانیان، بلکه برای مصر و تاریخ جهان اثری بسیار ارزشمند و بی‌بدیل به شمار می‌آید.

۲- داده‌های تاریخی و حقایق منتقل‌شده از طریق آن

این تندیس انبوهی از داده‌های تاریخی را در دل خود دارد. ساده‌ترین و در عین حال شکوهمندترین آن‌ها، تصویری روشن از پوشش شاه شاهان است: نوع لباس و چین‌خوردگی‌های آن، شمشیر و ادوات همراه، جواهرات سلطنتی، و حتی نحوه‌ی ایستادن داریوش که نشان میدهد این تندیس در زمان حیات داریوش ساخته شده و نه پس از آن .(مصری ها تندیس انسان را اگر در زمان حیات او می‌ساختند یک پا  را جلوتر از دیگری قرار می‌دادند، نشانه ی قدم زدن ، پویایی و حرکت فردی که تندیس برایش ساخته شده است . ولی اگر پاها کنار هم جفت باشند، یعنی تندیس پس از مرگ فرد ساخته شده است. بنابراین تندیس داریوش در زمان حیات او ساخته شده است )

نکته‌ی مهم‌تر اینکه در این تندیس، داریوش از نمای روبرو دیده می‌شود؛ چیزی که در بیشتر نقش‌برجسته‌های هخامنشی (مانند بیستون یا تخت‌جمشید) معمول نیست، زیرا آن‌ها اغلب نیم‌رخ شاه را نشان می‌دهند.

۳- تندیسی مصری که به داریوش بزرگ پیشکش شده است

این تندیس در مصر و با مصالح بومی آن (گرانیت سیاه اسوان از حمامات مصر ) ساخته شد. هنرمندان مصری بر اساس سنت‌های بومی خود، او را به‌عنوان فرعون تصویر کردند، در حالی که لباس و ادوات و احتمالا تاج پارسی او همزمان نشانگر جایگاه شاهنشاه ایران بود.

این دوگانگی بسیار معنادار است: داریوش نه فقط پادشاه ایرانیان، بلکه در نگاه مصریان، فرعون قانونی و وارث مشروع سنت‌های هزارساله‌ی نیل نیز به شمار می‌آمد. به همین دلیل است که در کتیبه‌های هیروگلیف او را «فرعون مصر علیا و سفلی» خطاب می‌کنند. این موضوع نشان می‌دهد که دست‌کم در زمان ساخته‌شدن این تندیس، داریوش در مصر مشروعیت و محبوبیت قابل توجهی میان مردم مذهبی داشته و توانسته بود خود را در چارچوب فرهنگی مصریان تثبیت کند، چرا که در همین کتیبه ها او را پسر خدایان خود لقب داده‌اند.

۴- چهار زبان و چهار فرهنگ روی یک تندیس

از برجسته‌ترین ویژگی‌های این اثر، کتیبه‌های چندزبانه‌ی آن است:

  • پنج کتیبه‌ی هیروگلیف مصری که داریوش را فرعون می‌خوانند.

  • یک کتیبه به زبان پارسی باستان، احتمالاً به‌دست کاتبان پارسی.

  • یک کتیبه به زبان ایلامی، احتمالا نوشته‌شده توسط دبیران خوزستان باستان.

  • یک کتیبه به زبان بابلی نو، احتمالاً کار کاتبان میان‌رودانی.

این تنوع زبانی خود نشان‌دهنده‌ی چندفرهنگی بودن شاهنشاهی هخامنشی است. افزون بر کتیبه‌ها، نقوش نیز حامل پیام هستند. مثلاً نام داریوش مانند فراعنه در کارتوش‌های مصری حک شده است .همان قاب زینتی که به طور ویژه برای نوشتن نام فرعون‌ها و خدایان در سنت مصری به کار می‌رفت.

این نکته اهمیت بسیار زیادی دارد، چراکه بعید است داریوش یا دبیران ایران اصلاً از چنین سنت نوشتاری در مصر آگاه بوده باشند، چه برسد به آنکه شخصاً تأکید کرده باشند که مثلا : «نام داریوش را حتماً در کارتوش بگذارید.» یا مثلاً بپرسند: «پای داریوش شاه را که جفت نمی‌کنید چون اعلی حضرت هنوز زنده هستند ؟» یا مثلا بپرسند : «چرا نقش «هاپی» جلوی پایه مجسمه نیست؟»

برعکس، وجود  چنین دقت نظر و  جزئیات دقیق بیشتر نشان می‌دهد که این اثر با خلوص نیت و ابتکار هنرمندان و کاتبان مصری ساخته شده است. آنان خواسته‌اند داریوش شاه نه صرفاً به‌عنوان شاه ایران، بلکه به‌عنوان فرعون پارسی مصر ، مشروع و هم‌سنگ نیاکانشان تصویر شود. و در کتیبه لقب فرزند خدا به او می‌دهند .  این میزان دقت و پایبندی به سنت‌های بومی، نشان‌دهنده‌ی نوعی وفاداری و پذیرش فرهنگی است، نه اجبار و تحمیل از سوی دربار پارسی. این همه از مجسمه ی داریوش استنباط پذیر است .

در جلو و پشت پایه‌ی مجسمه، نقش «سِما تاوی» (پیوند دو مصر) دیده می‌شود؛ صحنه‌ای که در آن خدای نیل مصر علیا با نماد نیلوفر آبی و خدای نیل مصر سفلی با نماد پاپیروس، با درهم‌تنیدگی گیاهان اتحاد دو مصر را نمایان می‌کنند.

همه‌ی این‌ها در کنار لباس پارسی داریوش و نقش ملل تابعه بر  دو طرف پایه‌ی تندیس – که هرکدام با پوشش مخصوص خود ترسیم شده‌اند – این اثر را به یک یادمان بین‌المللی باستانی بی‌نظیر تبدیل می‌کند.



نقش هاپی یا سماتاوی نماد اتحاد دو مصر علیا و سفلی

کتیبه های هیروگلیف مجسمه داریوش

کتیبه روی دو نوار بند کمربند داریوش بزرگ:

Susa, Statue of Darius the Great, Belt with akinakes

متن روی بند راست: مهربان، حاکم دو سرزمین داریوش – زنده و جاوید باد!

متن  روی بند چپ: پادشاه، مصر علیا و سفلی، حاکم مراسم مذهبی داریوش – زنده و جاوید باد!

کتیبه روی چهار نوار پای سمت چپ مجسمه :

Susa, Statue of Darius the Great, Belt with akinakes

خدای خوب که با دست خویش، دست به عمل می‌زند؛ پادشاه فرمانروای دو قلمرو قدرتمند در قلوب انسان‌ها از هیبت بالایی برخوردار است. ارباب منزلت در نگاه هر کس که او را می‌بیند. قدرتش هر دو سرزمین را در بر گرفته است که به دستور خدا عمل می‌کند. پسر آتوم تصویر زنده «Re» ، او که او را بر تخت خویش نشانده است تا به سرانجام و عاقبت نیک رهنمون سازد. هر آن چه را که «Re» در زمین آغاز کرد. خدای خوب که از حقیقت و راستی مسرور می‌شود، که آتوم خدای هلیوپولیس او را به عنوان خدا و سرور همه چیز که گرد چرخه خورشید می‌گردد، برگزیده است؛ زیرا او (آتوم) می‌داند: این پسرش است که او را از خطر مصون می‌دارد. به او دستور داده است هر دو سرزمین را تسخیر کند. (الهه) (آناهیتا) کمانش را به او داد تا همه دشمنانش را به زانو درآورد، همانگونه که این کار را برای پسرش «Re» نخستین بار کرد تا به وسیله آن (به وسیله کمان) قوی گردد مخالفانش را مغلوب سازد (و) حریفانش را از هر دو سرزمین به عقب براند. پادشاه قوی مصر علیا، قَدَر قدرت حاکمان، قدرتمند همانند چنته‌ی ـ چم فرمانروایی که به دست خویش ،و نه کمان مغلوب ساخت . پند دهنده ی بسیار خوب با نقشه‌های عالی فرمانروای شمشیر هلالی شکل هنگامی که به جمع (دشمنان) نفوذ کند به هدف اصابت کند، بی‌آنکه تیرش به خطا رود که قدرتش به سان (قدرت خدای) ماه است. پادشاه مصر علیا و سفلی فرمانروای دو سرزمین (داریوش) زنده جاوید باد! والا و بزرگ بزرگان، ارشد سرزمین پسر ویشتاسپ هخامنشیان که به عنوان پادشاه مصر علیا و سفلی بر تخت سلطنت زندگان حضور یافته است، همانند رع نخستین خدایان برای همیشه.

کتیبه بالا و روی سطح پایه ، جلوی پای راست داریوش بزرگ :

خدای خوب و مهربان، فرمانروای دو سرزمین، پادشاه مصر علیا و سفلی داریوش – زنده جاوید باد! تمثالی که اقتدار و بزرگی‌اش براساس خدای خوب و قادر فرمانروای دو سرزمین ساخته و پرداخته شده است تا بنای یادبودی از خویش برپا سازد و (کا Kaa) اش را در خاطر ها حفظ کند. در کنار پدرش آتوم، فرمانروای دو سرزمین و هلیوپولیس (و خدا ی ) Re-Harachhte در طول ابدیت. به این خاطر پاداش او را همه چیز از زندگی، قدرت، سلامتی و سرور قلبی همانند رع Re قرار دهد.

کتیبه  در دو طرف نقش سِماتاوی یا هاپی (نقش اتحاد دو مصر) :

ستون های اول (اول از داخل ):
باید کلامی بگویم: من (بدین وسیله) هر نوع حیات همه قوا، پایداری و مقاومت سلامتی (و) سرور قلبی به تو می‌دهم.

ستون های دوم : 

باید کلامی بگویم: «من (بدین وسیله) همه سرزمین‌ها و همه سرزمین‌های بیگانه را در کل به زیر پایت می‌افکنم.»

ستون های سوم و آخر (دو ستونی که در سمت بیرونی قرار گرفته اند): 

باید کلامی بگویم: «من (بدین وسیله) مصر علیا (و) مصر سفلی را در ستایش از برابر سیمای خوش‌روات همانند (در برابر) Re در ابدیت به تو می‌دهم.

همانطور که واضح و مشخص است ، بعید است که این ادبیات از دستور و فرمان اجباری حاصل شده باشد .

کتیبه روی دو طرف پایه ی مجسمه ی داریوش بزرگ:

یکی از ارزشمندترین اطلاعاتی که تندیس داریوش بزرگ به ما منتقل می‌کند، نقوش دو طرف راست و چپ پایه‌ی آن است. در هنر مصر باستان، رسم بود ملت‌ها یا دشمنان فرعون تحت نمادی مانند «نه‌کمان (Nine Bows)» در پایه یا زیر پای مجسمه‌های سلطنتی دیده شوند. این حالت نمادی از تسلط و فرمان‌بری است.

آنچه این تندیس را در میان آثار مصری بی‌همتا می‌سازد، تنوع و شمار بالای ملت‌های تصویری است که در دو سوی پایه حک شده‌اند و ارائه دقیق چهره و نام آن‌هاست. به جرئت می‌توان گفت که در تاریخ هنر مصر هیچ اثر سلطنتی‌ای وجود ندارد که این‌قدر قوم و ملت را در یک ترکیب واحد معرفی کرده باشد. دلیلش این است که امپراتوری هخامنشی مرزهایی بسیار گسترده‌تر از هر پادشاهی مصری داشت. در نقشه ی زیر می‌توانید  جایگاه تقریبی این ملت ها را ببینید. (در خصوص ملت های شرق ایران اختلاف نظر و روایت متعدد در خصوص محدوده ی زندگی ملت ها وجود دارد)

Susa, Statue of Darius the Great, Belt with akinakes

نقشه ی ملت های یاد شده در زیر پایه ی مجسمه ی داریوش بزرگ

Susa, Statue of Darius the Great, Belt with akinakes

نام هر ملت در زیر آن به خط هیروگلیف یاد شده است

کتیبه های میخی مجسمه داریوش بزرگ

[نوار 1 ، خط 1] بزرگ خدای است اهورامزدا این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که مردم را آفرید ، که [شادی] را برای او آفرید، [که] داریوش را شاه کرد.

این است تندیس سنگی [نوار 1 ، خط 2] که داریوش شاه فرمان داد در مصر ساخته شود تا هر کس در آینده آن را ببیند، [بفهم]د که مرد پارسی مصر را در اختیار دارد.

منم داریوش، [نوار 3، خط 3] شاه بزرگ، شاه شاها[ن]، شا[ه کشورها] و شاه بر این سرزمین بزرگ، پسر ویشتاسپ هخامنشی هستم. [نوار 2،خط 4] داریوش شاه می‌گوید: «[من] و آنچه به دست من ساخته شده است، اهورامزدا بپاید!»

ترجمه کتیبه ایلامی بر روی نوار سوم:

[خط 1] اهورامزدا، خدای بزرگی است که این زمین و این آسمان را آفرید، که انسان و خوشبختی او را آفرید، و داریوش را شاه کرد. این است تندیس [خط 2] سنگی که داریوش شاه دستور داد در مصر ساخته شود، تا هر کس که بعدها آن را [ببیند]، بداند که مرد پارسی مصر را گرفته است. من داریوش، شاه بزرگ، [خط 3] شاه شاهان، شاه مردمان، شاه بر روی این زمین بزرگ، پسر ویشتاسپ [هخامنشی] هستم. داریوش شاه می‌گوید: «مرا و آنچه را که انجام داده‌ام، اهورامزدا حفاظت کند!»

خوانش فرانسوی از مقاله ی  LA TRIPLE INSCRIPTION CUNÉIFORME DE LA STATUE DE DARIUS Ier (DSab) par François Vallat  [1974]